روز یکشنبه، ٦ اسفند، مقالهای در روزنامهی "رسالت" تحت عنوان "خاستگاه و مبانی فمینیسم" چاپ شد. مؤلفین این مقاله دو استاد دانشگاه و "محقق" به نامهای علی محمدی تودشکی و زهرا ربانی هستند. دیدن نام دو استاد و محقق دانشگاه، توجه مرا جلب کرد. در ضمن تا به حال من فکر میکردم، در مورد بررسی تاریخ شکلگیری فمینیسم و جنبش زنان جای زیادی برای تحریف نیست، چرا که در این مورد به اندازهی کافی تحقیق شده و در کتابهایی که در این مورد نوشته شده است، حرکتهای عملی، نظرات تئوریک و تاریخها جایگاه مشخصی دارند. با این تصور، آغاز به خواندن مطلب کردم. با خواندن اولین جملات قدری گیج شده بودم: "شکستن حرمت و کرامت زن ... با نام فمینیسم
با خواندن پاراگراف بعدی: "ولی تفکر فمینیسم به صورتی که به شخصیت و حیثیت او صدمه میزند، ریشه در اومانیسم و انسانمحوری دارد." شوک به من وارد شد. بارها و بارها این کلمات را خواندم تا باور کنم، آنچه میبینیم واقعاً حقیقت دارد. چرا که اگر اومانیسم دوران روشنگری به شخصیت و حیثیت زن صدمه زده، یعنی قبلاً زن دارای این خصوصیات بوده است. آیا واقعاً این دو استاد و محقق علناً در مطلبی که قصد دارند به عنوان کار علمی به خورد مردم دهند، از نقش زن در قرون وسطی دفاع میکنند؟ از نداشتن حق رأی برای زنان، نداشتن حق تحصیل، نداشتن حق اشتغال؟ از سوزاندن زنان به نام جادوگر؟ آیا چنین افرادی در ایران ادعای صاحب نظر بودن دربارهی مسائل زنان را دارند؟
در ادامهی مطلب، با ذکر یک نقل قول غیرمستقیم از کتاب روح القوانین منتسکیو، که به جای ذکر اطلاعات دقیق منبع، مانند صفحه، سال انتشار، محل انتشار (همانگونه که شایستهی یک کار علمی است)، تنها نام کتاب و سال نوشتن آن عنوان میشود، چنین میآید: "در قرن هجدهم بنیانگذاران حقوق بشر، زنان را به دیده تحقیر مینگریسند چنانکه مونتسکیو نویسندهی شهیر فرانسوی و از بنیانگذاران حقوق بشر، در کتاب روح القوانین (١٧٤٨) زنان را موجوداتی با روحهای کوچک و دارای ضعف عقلی، متکبر و خودخواه معرفی میکند.
در وهلهی اول، فرض میکنیم منتسکیو این مطلب را گفته باشد، اما این تفکر چه منافاتی با تفکری دارد که اجازه نمیدهد، زنان قاضی شوند و یا شهادت آنان را دارای ارزش حقوقی برابر با مردان نمیداند و بسیاری از موارد دیگر که در قوانین جمهوری اسلامی زنان را به علت کم عقل بودن از حقوق برابر با مردان محروم میکند؟
در مورد اطلاعات تاریخی این "استادان"، باید گفت که ظاهراً حتی روح این "محققان" خبر ندارد که نقش دوران روشنگری و انقلاب کبیر فرانسه در جنبش زنان این بود که با شروع این دوران برای اولین بار در تاریخ، زن و نقش او در اجتماع، در مرکز مباحثات سیاسی و علمی قرار گرفت و جنبش مبارزه برای حقوق زنان در همین دوران و بر بستر جنبش مبارزه برای حقوق شهروندی شکل گرفت. در واقع ادعای بیانیهی حقوق بشر بر مبنای آزادی همهی انسانها، مبنای حقوقی درخواست زنان برای حقوق برابر با مردان قرار گرفت.
اما اشتباه فاحش نویسندگان مطلب این است که اصولاً تفاوت فمینیسم و جنبش زنان را نمیدانند. به همین دلیل هم مینویسند: "نهضت زنان در قرن نوزدهم در فرانسه گسترش یافت و نام فرانسوی فمینیسم را به خود گرفت."در واقع با یک جستجوی کوتاه در گوگل، نیز این محققین میتوانستند دریابند که فمینیسم و جنبش زنان تفاوت تاریخی دارد. پس از این که جنبش مدرن زنان که از اواسط قرن نوزدهم آغاز شد و خواستههای خود را به مسائلی از قبیل مبارزه برای کسب حق رأی، حق اشتغال و حق تحصیل معطوف کرد و به نام موج اول جنبش زنان معروف شد، موج دوم از قرن بیستم در دههی شصت آغاز گشت. در این دوران بود که فمینیسم به عنوان تئوری مدون جنبش زنان که نظرات گوناگونی را نیز دربرمیگرفت، مطرح شد.
اما از این مباحث که بگذریم، میرسیم به شاهکار این استادان عالیقدر: "جنبش فمینیستی در واقع نوعی اعتراض به مردمسالاری آشکار حاکم بر اعلامیه حقوق بشر فرانسه بود." االبته واژهی "مردمسالاری" که به استوارت میل نسبت داده شده و ظاهراً در کتابی از آقای خسروبیگی چاپ شده، تنها میتواند یک غلط چاپی بوده باشد. چرا که استوارت میل از اولین کسانی بود که در دفاع از جنبش زنان مطلب نوشت و در عین حال از فیلسوفان بورژوازی و طرفداران انقلاب فرانسه بود. در واقع انتقاد جنبش زنان به جنبش شهروندی خصلت "مردسالاری" آن بود و نه "مردم سالاری
نویسندگان در مورد نظر مارکسیست فمینیستها چنین مینویسند:" با توجه به اينکه نظام سرمايهداري، جامعه را به دو عرصه عمومى (بازار) و خصوصى (خانواده) تقسيم کرده است. انگلس اولين شرط رهايى زن خانهدار را در آن مىبيند که جنس مونث به فعاليت عمومى (بازار) بازگردانده شود. مارکسيستها از اين راه ضربههاى زيادى به ارکان خانواده فرود آوردند. زنگرايى افراطي، ازدواج را از آن جهت که زن را به موجودى خانهدار و فرزندزا و خود ديگربين و مرد را به نانآور، پدر و من اصلى تبديل مىکند، انکار مىکنند. همچنين به اين دليل که مردان حتى در نزديکترين روابط خود، زنان را زير سلطه درمىآورند، زنان بايد جدا از مردان زندگى کنند
اینجا دیگر واقعاً کار از بیسوادی گذشته و به جعل نظرات مخالفان کشیده شده است. اولاً اشتغال زنان و فعالیت اجتماعی، فعالیت عمومی (بازار) نام نهاده شده است و در مقابل "زن در بازار"، "زن خانهدار" و در واقع زن در خانه مطرح میشود. اما همین اشتغال وقتی که به مردان میرسد، عنوان "نانآور خانواده" را به خود میگیرد. نویسندگان مطرح میکنند، که مارکسیستها خانواده را "انکار" میکنند. انکار، یعنی منکر وجود چیزی شدن. در حالی که نه مارکسیستها و نه دیگر مخالفان ازدواج آن را انکار نمیکنند، بلکه رد میکنند. در واقع ازدواج را نوعی قرارداد اجتماعی میشناسند که در شرایط خاص تاریخی کاربرد یافته و با تغییر این شرایط جای خود را به قراردادهای اجتماعی از نوع دیگری میدهد. در ضمن در این جا مطرح شده که مارکسیستها تبلیغ میکنند: "زنان باید جدا از مردان زندگی کنند." آیا این حرف به این معناست که مارکسیستها معتقدند، بطور مثال زنان با یکدیگر زندگی کنند؟ و مردان با یکدیگر؟ یا معتقدند زندگی اجتماعی زنان باید جدا باشد؟ مثل همانگونه که در جمهوری اسلامی است؟ به طور مثال اتوبوسهای جدا، کلاسهای درس جدا و حتی بیمارستانها و پارکهای جداگانه، همانطور که در ایران بعضاً انجام میشود؟
مقاله، همچنان با دادن اطلاعات غلط و ناقص به خوانندگان ادامه مییابد
با خواندن پاراگراف بعدی: "ولی تفکر فمینیسم به صورتی که به شخصیت و حیثیت او صدمه میزند، ریشه در اومانیسم و انسانمحوری دارد." شوک به من وارد شد. بارها و بارها این کلمات را خواندم تا باور کنم، آنچه میبینیم واقعاً حقیقت دارد. چرا که اگر اومانیسم دوران روشنگری به شخصیت و حیثیت زن صدمه زده، یعنی قبلاً زن دارای این خصوصیات بوده است. آیا واقعاً این دو استاد و محقق علناً در مطلبی که قصد دارند به عنوان کار علمی به خورد مردم دهند، از نقش زن در قرون وسطی دفاع میکنند؟ از نداشتن حق رأی برای زنان، نداشتن حق تحصیل، نداشتن حق اشتغال؟ از سوزاندن زنان به نام جادوگر؟ آیا چنین افرادی در ایران ادعای صاحب نظر بودن دربارهی مسائل زنان را دارند؟
در ادامهی مطلب، با ذکر یک نقل قول غیرمستقیم از کتاب روح القوانین منتسکیو، که به جای ذکر اطلاعات دقیق منبع، مانند صفحه، سال انتشار، محل انتشار (همانگونه که شایستهی یک کار علمی است)، تنها نام کتاب و سال نوشتن آن عنوان میشود، چنین میآید: "در قرن هجدهم بنیانگذاران حقوق بشر، زنان را به دیده تحقیر مینگریسند چنانکه مونتسکیو نویسندهی شهیر فرانسوی و از بنیانگذاران حقوق بشر، در کتاب روح القوانین (١٧٤٨) زنان را موجوداتی با روحهای کوچک و دارای ضعف عقلی، متکبر و خودخواه معرفی میکند.
در وهلهی اول، فرض میکنیم منتسکیو این مطلب را گفته باشد، اما این تفکر چه منافاتی با تفکری دارد که اجازه نمیدهد، زنان قاضی شوند و یا شهادت آنان را دارای ارزش حقوقی برابر با مردان نمیداند و بسیاری از موارد دیگر که در قوانین جمهوری اسلامی زنان را به علت کم عقل بودن از حقوق برابر با مردان محروم میکند؟
در مورد اطلاعات تاریخی این "استادان"، باید گفت که ظاهراً حتی روح این "محققان" خبر ندارد که نقش دوران روشنگری و انقلاب کبیر فرانسه در جنبش زنان این بود که با شروع این دوران برای اولین بار در تاریخ، زن و نقش او در اجتماع، در مرکز مباحثات سیاسی و علمی قرار گرفت و جنبش مبارزه برای حقوق زنان در همین دوران و بر بستر جنبش مبارزه برای حقوق شهروندی شکل گرفت. در واقع ادعای بیانیهی حقوق بشر بر مبنای آزادی همهی انسانها، مبنای حقوقی درخواست زنان برای حقوق برابر با مردان قرار گرفت.
اما اشتباه فاحش نویسندگان مطلب این است که اصولاً تفاوت فمینیسم و جنبش زنان را نمیدانند. به همین دلیل هم مینویسند: "نهضت زنان در قرن نوزدهم در فرانسه گسترش یافت و نام فرانسوی فمینیسم را به خود گرفت."در واقع با یک جستجوی کوتاه در گوگل، نیز این محققین میتوانستند دریابند که فمینیسم و جنبش زنان تفاوت تاریخی دارد. پس از این که جنبش مدرن زنان که از اواسط قرن نوزدهم آغاز شد و خواستههای خود را به مسائلی از قبیل مبارزه برای کسب حق رأی، حق اشتغال و حق تحصیل معطوف کرد و به نام موج اول جنبش زنان معروف شد، موج دوم از قرن بیستم در دههی شصت آغاز گشت. در این دوران بود که فمینیسم به عنوان تئوری مدون جنبش زنان که نظرات گوناگونی را نیز دربرمیگرفت، مطرح شد.
اما از این مباحث که بگذریم، میرسیم به شاهکار این استادان عالیقدر: "جنبش فمینیستی در واقع نوعی اعتراض به مردمسالاری آشکار حاکم بر اعلامیه حقوق بشر فرانسه بود." االبته واژهی "مردمسالاری" که به استوارت میل نسبت داده شده و ظاهراً در کتابی از آقای خسروبیگی چاپ شده، تنها میتواند یک غلط چاپی بوده باشد. چرا که استوارت میل از اولین کسانی بود که در دفاع از جنبش زنان مطلب نوشت و در عین حال از فیلسوفان بورژوازی و طرفداران انقلاب فرانسه بود. در واقع انتقاد جنبش زنان به جنبش شهروندی خصلت "مردسالاری" آن بود و نه "مردم سالاری
نویسندگان در مورد نظر مارکسیست فمینیستها چنین مینویسند:" با توجه به اينکه نظام سرمايهداري، جامعه را به دو عرصه عمومى (بازار) و خصوصى (خانواده) تقسيم کرده است. انگلس اولين شرط رهايى زن خانهدار را در آن مىبيند که جنس مونث به فعاليت عمومى (بازار) بازگردانده شود. مارکسيستها از اين راه ضربههاى زيادى به ارکان خانواده فرود آوردند. زنگرايى افراطي، ازدواج را از آن جهت که زن را به موجودى خانهدار و فرزندزا و خود ديگربين و مرد را به نانآور، پدر و من اصلى تبديل مىکند، انکار مىکنند. همچنين به اين دليل که مردان حتى در نزديکترين روابط خود، زنان را زير سلطه درمىآورند، زنان بايد جدا از مردان زندگى کنند
اینجا دیگر واقعاً کار از بیسوادی گذشته و به جعل نظرات مخالفان کشیده شده است. اولاً اشتغال زنان و فعالیت اجتماعی، فعالیت عمومی (بازار) نام نهاده شده است و در مقابل "زن در بازار"، "زن خانهدار" و در واقع زن در خانه مطرح میشود. اما همین اشتغال وقتی که به مردان میرسد، عنوان "نانآور خانواده" را به خود میگیرد. نویسندگان مطرح میکنند، که مارکسیستها خانواده را "انکار" میکنند. انکار، یعنی منکر وجود چیزی شدن. در حالی که نه مارکسیستها و نه دیگر مخالفان ازدواج آن را انکار نمیکنند، بلکه رد میکنند. در واقع ازدواج را نوعی قرارداد اجتماعی میشناسند که در شرایط خاص تاریخی کاربرد یافته و با تغییر این شرایط جای خود را به قراردادهای اجتماعی از نوع دیگری میدهد. در ضمن در این جا مطرح شده که مارکسیستها تبلیغ میکنند: "زنان باید جدا از مردان زندگی کنند." آیا این حرف به این معناست که مارکسیستها معتقدند، بطور مثال زنان با یکدیگر زندگی کنند؟ و مردان با یکدیگر؟ یا معتقدند زندگی اجتماعی زنان باید جدا باشد؟ مثل همانگونه که در جمهوری اسلامی است؟ به طور مثال اتوبوسهای جدا، کلاسهای درس جدا و حتی بیمارستانها و پارکهای جداگانه، همانطور که در ایران بعضاً انجام میشود؟
مقاله، همچنان با دادن اطلاعات غلط و ناقص به خوانندگان ادامه مییابد
No comments:
Post a Comment