Wednesday, May 9, 2007

مزاحمت برای زنان و دختران


طی روزهای اخير تهران و شهرهای بزرگ کشور با موضوع « مبارزه با بدحجابی» و آنچه که « امر به معروف و نهی از منکر» ناميده می شود روبرو شده اند. امری که طی روزهای اخير سوژه ی اصلیِ بسياری از مطبوعات و همچنين پايگاه های اينترنتی ايرانی و غير ايرانی در داخل و خارج از کشور بوده است. دليل اين تهاجم عريان و علنی به زنان و جوانان چيست ؟ آيا تنها برای خاموش کردن صدای اعتراض زنان و به قولی « زهر چشم گرفتن » از کمپين مبارزاتیِ « يک ميليون امضا » به اين حرکت وسيع و دامنه دار روی آورده اند ؛ آيا به قصد خاموش کردنِ صدای اعتراضاتِ برخاسته ی توده ای، مبارزات دانشجويي، کارگری، کارمندی و معلمان و ... به سرکوب عريان روی آورده اند ؟ يا اينکه دلايل ديگری نيز می بايست برای اين تهاجم جستجو کرد ؟به گمانِ من همه ی نکاتِ ياد شده بخشی از دلايلِ تهاجمِ کنونی اند، اما همه ی آن نيستند. چرا که تصور می کنم، آنچه طی روزهای اخير در تهران و شهرهای بزرگ کشور جاری است، نماد عريان يک مبارزه ی طبقاتی وسيع و گسترده است، مبارزه ای طبقاتی که سکان دار و هدايت کننده ی آن حکومت، و يا دقيق تر گفته باشم جناحِ حاکمِ حکومتی است.حدود يک سال قبل در مطلبی به کوتاهی به ساختار طبقاتیِ حاميان جمهوری اسلامی پرداخته بودم. امروزه می بايست به اين مطلب دقت بيشتری داد، چرا که عميقا معتقدم که آنچه که امروز در ايران جاری است، از مجموعه حرکاتی است که جهت گيری طبقاتی و همينطور سياسی حکومت را در روزها، ماه ها و احتمالا سال های آينده تعيين خواهد کرد. عروج احمدی نژاد به کرسی رياست جمهوری، همانطور که خود او به درستی مدعی آن است، نه حاصل حمايتِ احزاب مختلف حکومتی، بلکه حاصل توافق ميان جناح های متفاوت سپاه پاسداران بود. دوران خاتمی زمينه سازِ سپردن همه ی امور به نظاميان رژيم جهتِ مقابله با خاتمی و گروه موسوم به اصلاح طلبانِ حکومتی بود، اما نظاميانِ به قدرت رسيده حال که توسطِ جناحِ راستِ افراطیِ حکومت به مداخل و نقاطِ کليدی حکومت مامور شده بودند، به سادگی حاضر به تفويض مجدد آن به اقشار سنتی تر راست افراطی در کشور نيستند، و در صدد تحکيم پايه های قدرتِ سياسیِ خويش به روش های گوناگون تا حد تلاش برای حذفِ جناح های ديگر حکومتی هستند.طی دوره های متفاوت حکومت جمهوری اسلامی، گرايشات متفاوت درون حکومتی کوشيده اند با معيار و محور قرار دادنِ ارزش های ايدئولوژيک و مذهبی اقشار و طبقات متفاوت اجتماعی را به نسبتِ های متفاوت برای پيشبرد سياست های خود فعال کرده و به صحنه ی عمل اجتماعی فرابخوانند. جمعيت موتلفه ی اسلامی تا کنون از طريق بازار صاحب عنانِ کامل بورژوازی تجاری ايران بود، اين جناح از بورژوازیِ ايران سنتا همواره در صف جريانات ايدئولوژيک اسلامی بوده است و يکی از تاثيرگذارترين نيروهای اجتماعی پس از انقلاب بهمن بوده است. در کنار اين طبقه ی اجتماعی می بايست به طبقه ای که همه ی جناح های حکومتی جمهوری اسلامی به تناوب در کنار خود داشته اند و يا کوشيده اند، حمايت آن را به نفع گروه و دسته ی خود جلب نمايند اشاره داشت. گروه و قشری که در ادبيات جمهوری اسلامی تحت عنوان « محرومان» و يا « مستضعفين » معرفی شده و معرف حاشيه نشينان شهری است. گروهی که جمهوری اسلامی عمده ی حمايت خود را به آنها مديون است و گوشت دم توپ خود را نيز عمدتا از ميان اين قشر اجتماعی برگزيده است. حاشيه نشينان شهری که عمدتا حاصل اصلاحات ارضی بوده اند، طی سال های پس از اصلاحات ارضی به تهران و شهرهای بزرگ سرازير شده اند، در حاشيه ی شهرها سکنی گزيده اند، بخشی از اين اقشار جذب نيروی کار شهری شده، در کارخانه ها و واحدهای توليدی به کار مشغول شده و طی سال های اقامت در حاشيه ی شهرهای بزرگ خصوصيات شهرنشينی را نيز به خود گرفته، اما بخش ديگری از اين قشر اجتماعی همواره در انديشه ی بازگشت به مرجع بوده، ارتباط روحی و فکری خود را با روستا از کف نداده و حضورش در شهر و حاشيه ی شهرها تنها به اميد کسب درآمد بوده است. اين گروه اجتماعی به رغم حضور در شهر و « شهرنشينی» اما برخوردار از خصوصيات شهرنشينی نيست، تنها هدف او کسب درآمد و گذران زندگی است، با پديده ی حقوق شهروندی آشنا نيست، معيارها و ارزش هايش هنوز همان ارزش ها و معيارهای پيش سرمايه داری است. در جوامع در حال توسعه اين قشر اجتماعی پايه های اصلی جريان راستِ افراطی است و آنچه را که در متون کلاسيک « لمپن پرولتاريا» ناميده شده است را نمايندگی می کند. اين گروه اجتماعی از آنجا که با پديده ای همچون منافعِ صنفی، گروهی و يا هر پديده ی ديگری که حاصلِ شهرنشينی است بيگانه است، در نتيجه با پديده های ويژه ی جامعه ی سرمايه داری و به شکل ويژه با پديأه هايی از نوع تشکل يابی، تحزب، منافع صنفی و ... بيگانه است، مشوق اين گروه منافع فردی است و تنها بر مبنای منافع فردی می توان به بسيج و سازماندهی اين گروه اقدام نمود. آن گاه که اين قشر اجتماعی به تشکل و گردهمايی نيز بگرايد، بازهم مبنای تحرک اجتماعی او پيروی و دنباله روی از مريد، رهبر و يا پيشواست. نظم نزد او اطاعت از پيشواست، و برای حفظ نظم به خشونت دست می يازد. اين قشر با مظاهر شهرنشينی سرسازگاری ندارد، فيلسوف، روشنفکر و در يک کلام مظاهر اجتماعی شهروندی را در قامتِ شهروندان برنمی تابد و دشمنی ويژه ای با روشنفکران دارد. اين دسته از « مستضعفين » از آنجا که هيچ تصوری از ساختار اجتماعی و نحوه ی گردش اجتماع شهری ندارد، جهتِ گشايشِ معضلات اجتماعی جوامع شهرنشين به روش هايی در حد دانش و انديشه ی خود راه يابی می کند، بحران بيکاری و خيل عظيم جوانان بی کار و در نتيجه فاقد آينده را « بحران ازدواج» نام می نهد و می کوشد با آماده کردن مقدمات ازدواج به حل معضل جوانان بپردازد. در ذهنِ او چاره انديشی برای فقرو بی خانمانی حادث شده در ساليان اخير به روش های از نوع خيرات و کمک به مستمندان و در يک کلام « بردن پول نفت بر سر سفره های مردم» قابل پاسخ گويی است، چرا که در ذهن غيرشهری او پديده ی توليد و توليد ثروت جايی به خود اختصاص نمی دهد؛ از توليد ثروت تنها « پول درآوردن » را می شناسد و سهل ترين راهی که با حمايت و ياری بازار و بورژوازی تجاری فراگرفته، روش های مختلف دلالی است. از آنجا که به پديده ی شهر و شهروندی در عين کينه ورزی نگاهی حسرت بار نيز دارد، از همين رو می کوشد در عينِ وفق دادن خود با معيارهای شهری، اين معيارها را نيز در جهت اميال، آرزوها و فرهنگ پيش سرمايه داری خود تغيير دهد، پس به تناوب و به دلايل مختلف برای خود مدارک تحصيلی و مناصب علمی جعل می کند، در عين ضديت با علم و انديشه اما مناصب و مدارج علمی به خود نسبت می دهد. عروج احمدی نژاد به کرسی رياست جمهوری معادل تفوق و برتری اين گروه در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی بود، اين قشر اجتماعی که در تمام سال های حکومت جمهوری اسلامی همواره در حاشيه مانده و همانند پايه ی اجتماعی رژيم خود را تثبيت کرده بود، اين بار توسط احمدی نژاد و نهادِ نظامی حکومت ( سپاه پاسداران ) خواهان سهم بيشتری در حکومت و الزاما اعمال و تفويض فرهنگ و ارزش های طبقاتی خود در عرصه ی اجتماع و همينطور در سامانه ی حکومتی بود. اگر در تبليغات انتخاباتی رفسنجانی از رفاه و گرايش به سمت طبقات متوسط شهری سخن گفته می شد و اين گروه اجتماعی تشويق و تشجيع به شرکت در انتخابات رياست جمهوری و رای به نفع ائتلاف دو گرايش « اصلاح طلبان حکومتی» و همينطور کارگزاران می شدند، در عوض گرايش حاشيه نشينان شهری و وابسته به پايه های راست افراطی، پوستر تبليغاتی خود را منقش به تصوير احمدی نژاد در حالی که بر سفره ای خالی نشسته و به خوردن نان و پنير مشغول است، می کرد. دشمنی و مخالفت اين قشر با « بدحجابی»، « مظاهر غرب گرايی» و عمده ی آنچه که « تهاجم فرهنگی غرب» نام می نهند، در واقع دشمنی اين گروه با مظاهر شهرنشينی است.اين قشر که در جوامع مختلف همواره به مثابه پايه های اصلی گرايش پوپوليستیِ راست افراطی و مشخصا جريانات فاشيستی عمل کرده است، در ايران نيز طی دوره های متفاوت تاريخی همواره همين نقش را به عهده داشته است. توده ی به خيابان آمده در 28 مرداد سال 1332 که خواهان مرگ مصدق و بازگشت شاه بود، از اين گروه اجتماعی بود ؛ توده ای که در روزهای خرداد 1342 به خيابان آمد به همين گروه اجتماعی تعلق داشت، دسته هايی که در روزهای منجر به انقلاب بهمن 1357 با شعار حمايت از قانون اساسی مشروطه توسط نظام سلطنت به خيابانها آورده شدند، بازهم از همين گروه اجتماعی بود ؛ رهبریِ روحانیِ انقلاب بهمن با توفيق در ايجاد انشعاب در صفوف اين قشر به نفع خود سرنگونی نظام سلطنت را تسريع بخشيد.در واقع عدم موفقيت حکومت برخاسته از انقلاب بهمن در جاری و عمومی نمودن ارزش های فرهنگی خود در جامعه در وجه عمده به دليل فقدان ارزش های فرهنگی مستقل در اين قشر اجتماعی است. اين گروه همانطور که سطور پيشين اشاره شد، با ارزش ها و فرهنگِ پيش سرمايه دارانه در جامعه ای سرمايه داری و در با اندوخته های فرهنگی و ارزشی غير شهری در کلان شهرهای بزرگ زندگی می کند، و در نتيجه تنها حاصل رفتار و حرکات آن افزودن بر ناهنجاری ها و سپس تلاش در تحميل اميال خود به جامعه ی شهروندان به روش های خشونت بار است. آنچه که در روزهای اخير در تهران و ديگر شهرهای بزرگ کشور در حال انجام است و ابعادی بسيار گسترده تر از دستگيری و ايجاد مزاحمت برای زنان و دختران « بد حجاب » داشته است، سرکوب و دستگيری معلمان، اخراج و ايجاد مزاحمت برای استادان دگر انديش دانشگاه ها، تهاجم به دانشجويان دانشگاه های مختلف، دستگيری و اخراج گروهی از آنان، همه بخش هايی از « مبارزه ی طبقاتی» فعالِ « مستضعفين و محرومان » عليه مظاهر شهرنشينی و در يک کلام تمدن و ترقی است. هدفِ نهايیِ اين روند تازه آغاز شده، نه حجاب بانوان و نه « مظاهر فرهنگی غرب» بلکه حقوق شهروندی است. همين امروز بايد چاره ای انديشيد

1 comment:

Anonymous said...

wwwwwwwwoooooooooooooooooow ; che amari khafaniiiiiiiii! up date kardam ye sar bezan behem