در ایران وقتی به زنانی که در دادگاهها برای درخواست طلاق، حضانت فرزند و خشونت اعما ل شده بر آنان، مستاصل و درمانده هستند، نگاه میکنیم، اکثرا به گروههایی تعلق دارند که نه توان و نه آگاهی لازم برای دور زدن این قوانین تبعیض آمیز را دارند. با نگاهی به زندگی زنانی که در سالهای اخیر به سنگسار محکوم گردیده اند، میبینیم که در میان این زنان، زنی که به طبقات فرادست و یا حتی متوسط جامعه تعلق داشته باشد، به چشم نمیخورد. همگی این زنان، کسانی هستند که هیچ بهرهای از موهبتهای زندگی نداشتهاند و نیز فاقد امکانات و آگاهی لازم برای تغییر زندگی و سرنوشت خود بودهاند. مثلا خیریه، کشاورز بود و در یکی از روستاهای اهواز، پا به پای شوهرش کار میکرد. اما شوهرش بداخلاق بود و هر شب با او مشاجره داشت و کتکش میزد. سپس با مردی از خویشان شوهرش که از نظر خیریه، اخلاق خوبی داشت، ارتباط برقرار کرد. آن مرد شوهر خیریه را به قتل رساند. با اینکه خیریه نقشی در قتل شوهرش نداشت، به اتهام معاونت در قتل دستگیر شد. خیریه چهار بار به رابطه نا مشروع اقرار کرد و در حال حاضر، در انتظار مجازات سنگسار است. او میگوید، حتی اگر آزاد هم شود، هیچ جایی ندارد و برادرانش او را خواهند کشت.
ویا پریسا اکبری زنی 32 ساله که در پاییز 1383 در یک خانه فساد دستگیر شد. او از طریق شوهرش در اختیار مردان دیگر قرار میگرفت اما هیچ کدام از مقامات قضایی به اجباری بودن روابط او با مردان دیگر، توجه نکردهاند.
با نگاهی به موارد سنگسار میبینیم، که اکثر این زنان، شرایط زندگی بسیاری سختی داشته اند، یا ازدواج اجباری داشته اند- مورد ایران الف-، یا به فحشا گمارده شده اند- مورد پریسا اکبری- و یا مورد خشونت بودهاند- مورد خیریه- و، آنان راهی برای تغییر زندگی خود نداشتهاند. هیچ مرجعی برای حمایت از خود نمیشناختهاند و در میان سنتهای سرکوبگر، شانسی برای رهایی نداشتهاند، حتی این آگاهی اندک را نداشتهاند که نباید به زنای محصنه اعتراف کنند. بنابراین باید از قانونگذاران پرسید، چگونه است که تنها بدبختترین زنان به سنگسار محکوم میشوند؟ آیا در میان دیگر گروههای اجتماعی روابط خارج از خانواده وجود ندارد؟
از کسانی که اهمیت تغییر قوانین را دست کم میگیرند و مطالبه برابری حقوقی را خواستی بورژوایی میدانند، باید پرسید، به راستی مخاطب اصلی این قوانین کدامین زنان هستند؟ آیا اتفاقی است که در میان محکومان به سنگسار، هیچ زن بورژوایی دیده نمیشود؟
ویا پریسا اکبری زنی 32 ساله که در پاییز 1383 در یک خانه فساد دستگیر شد. او از طریق شوهرش در اختیار مردان دیگر قرار میگرفت اما هیچ کدام از مقامات قضایی به اجباری بودن روابط او با مردان دیگر، توجه نکردهاند.
با نگاهی به موارد سنگسار میبینیم، که اکثر این زنان، شرایط زندگی بسیاری سختی داشته اند، یا ازدواج اجباری داشته اند- مورد ایران الف-، یا به فحشا گمارده شده اند- مورد پریسا اکبری- و یا مورد خشونت بودهاند- مورد خیریه- و، آنان راهی برای تغییر زندگی خود نداشتهاند. هیچ مرجعی برای حمایت از خود نمیشناختهاند و در میان سنتهای سرکوبگر، شانسی برای رهایی نداشتهاند، حتی این آگاهی اندک را نداشتهاند که نباید به زنای محصنه اعتراف کنند. بنابراین باید از قانونگذاران پرسید، چگونه است که تنها بدبختترین زنان به سنگسار محکوم میشوند؟ آیا در میان دیگر گروههای اجتماعی روابط خارج از خانواده وجود ندارد؟
از کسانی که اهمیت تغییر قوانین را دست کم میگیرند و مطالبه برابری حقوقی را خواستی بورژوایی میدانند، باید پرسید، به راستی مخاطب اصلی این قوانین کدامین زنان هستند؟ آیا اتفاقی است که در میان محکومان به سنگسار، هیچ زن بورژوایی دیده نمیشود؟
No comments:
Post a Comment